مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

~~~فیک همسر مخفی~~~

پارت : ۱

تو این سال ها که تو این عمارت بزرگ کار کردم حتی به یک بارم پسر اربابو ندیدم شنیده بودم که وقتی ۱۲ سال داشت فرستادنش آمریکا .
فقط پسر بزرگ ارباب بود که همیشه همراهش بود!
وقتی ۱۴ سالم بود به این عمارت اومدیم پدرم آمریکا بود علتشم نه من میدونستم نه مادرم !
عجیب اینجا بود که این عمارت خارج از سئول بود!
از وقتی که به این عمارت اومدم تا جاییکه یادم میاد هیچوقت از اینجا بیرون نرفتم و کار کردم .
مادرم تو بخش آشپز خانه عمارت کار می‌کرد و من تو بخش تمیزکاری اتاق های این عمارت!
مادرم میگفت شانس آوردم که تو بخش خوشک شویی عمارت نیومدم چون کاراش سنگینه و کمر آدمو میشکنه !
شاید براتون سوال باشه که این عمارت بزرگ ، عمارت مافیاست یا رئیس باند خلافکار !
بگم اشتباهه !
اینجا نه عمارت مافیاست نه باند خلافکار!
کسی شغلِ شونو نمیدونه
اهل این عمارت هیچوقت مدت زیادی اینجا نمیموندن اگه میموندن کم کمش یک سال میشد!
الان ۳ ساله ک صاحب عمارت و همسرش نیومدن! فقط مهمان های مهم شونو می فرستن
دیدگاه ها (۳)

~~~فیک همسر مخفی~~~

~~~فیک همسر مخفی~~~

~~~فیک همسر مخفی~~~

~~~فیک همسر مخفی~~~

عشق‌ممنوعه

🔴 حکایت دو مداد سیاهاز دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد...

part 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط